نفس یا علی گفتیم وعشق آغاز شد |
|||
یک شنبه 12 آذر 1398برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : مهدی
خدایا کمک کن.... خدا جان دیگر در این دنیا به کسی تکیه نمیکنم. خدایا اگر از اول اینجور اعتماد نمیکردم بهتر نبود؟ خدایا دلم از همه گرفته والآن که فکر میکنم*میبینم باید کسی رو به اندازه ای دوست داشته باشم که یکروزی اونا از دست میدم نه این که مثل خودت همیشه دوست داشته باشم. خدایا الآن میفهمم اگه کسی رو به اندازه تو دوست داشته باشم همیشه تنهام پس خدایا تو رو من دوست دارم .... خدایا اگر این بار کسی گفت برای دوست داشتنم حاضر است بمیره در جوابش بگویم برای اینکه منا دوست بداری برام زندگی کن... خدایا دیگر به کسی جزء خودت اعتماد نمیکنم و برای اینکه دوستت بدارم همانطور که فرموده ای زندگی میکنم.
نظرات شما عزیزان: پس چشمانت چه زمان درخواهند یافت که: “نگاه، زاده ی علاقه است! زیبا بود maryam
ساعت13:14---16 آذر 1391
سلام مهدی جان عزیزم شرمنده دیر جوابتو میدم مرسی بابت کامنتات این قالبو از کافه پارادیازاوردم خوشحال میشم بازم بهم سربزنی
پرنسس
ساعت19:45---15 آذر 1391
من "ندار"بودم عروسک قصه ام پرید...!
"دارا"که باشی "سارا" با پای خودش به سراغت می آید.... به ســلامتــی اون پسری که به دختره دست نــزد گفت: ... ... شــاید مــاله هم نبــاشیم...
سلام داداشی چیزی نشده نگران نباش فقط دلمون گرفته همین.
کاشکی یکی بود
که فقط با یکی بود
انچه بر لوح زمان میماند
راه و رسم سفر است……….. رهگذر میگذرد. من بودم تو و یک عالمه حرف... و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد...
سلام وب زیبایی داری لینک شدی با افتخار
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|